سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
یک بار رسید و بار دیگر نرسید
پرواز چنین به بام باور نرسید
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
اگرچه باغِ پر از لالۀ تو پرپر شد
زمین برای همیشه، شهیدپرور شد
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد