انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش