آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
ای یکهسوار شرف، ای مردتر از مرد!
بالایی من! روح تو در خاک چه میکرد؟
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست