آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
دریاب من، این خستۀ بیحاصل را
این از بد و خوب خویشتن غافل را
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است