خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟