میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی