غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
تویی که نام تو در صدر سربلندان است
هنوز بر سر نی چهرۀ تو خندان است
به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همانقدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
هنوز گریه بر این جویبار کافی نیست
ببار، ابر بهاری، ببار! کافی نیست