ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
آن روز با لبخند تا خورشید رفتی
امروز با لبخند برگشتی برادر
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
تویی که نام تو در صدر سربلندان است
هنوز بر سر نی چهرۀ تو خندان است
به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همانقدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است
گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است