میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی