کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
بهسوی علقمه رفتم که تشنهکام بیایم
وَ سر گذاشته بر دامن امام بیایم
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را