او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها