پیشانیات
از میان دیوار میدرخشد
ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
به گونۀ ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم