میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی