سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را