میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
بهارا! حال زارم را بگویم؟
دل بی برگ و بارم را بگویم؟
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی