مسلم شهید شد وَ تو خواندی حمیده را
مرهم نهادی آن جگر داغدیده را
او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
زبان به مدح گشودن اگرچه آسان نیست
تو راست آن همه خوبی که جای کتمان نیست
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم