آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
گودال قتلگاه است، یا این که باغ سیب است؟
این بوی آشنایی از تربت حبیب است
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
بیزره رفت به میدان که بگوید حسن است
ترسی از تیر ندارد زرهش پیرهن است...
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند