ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
یک بار رسید و بار دیگر نرسید
پرواز چنین به بام باور نرسید
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
اگرچه باغِ پر از لالۀ تو پرپر شد
زمین برای همیشه، شهیدپرور شد
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها