مهمون از راه اومده شهر شده آماده
بازم امشب تو حرم غلغله و فریاده
آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
تا از دل ابر تیره بیرون نشوید
چون ماه چراغ راه گردون نشوید
بازآ که غم زمانه از دل برود
خواب از سر روزگار غافل برود
دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست
هرچند ز غربتت گزند آمده بود
زخمت به روانِ دردمند آمده بود