ای آینهدار پنج معصوم!
در بحر عفاف، دُرّ مکتوم
یکی اینسان، یکی اینگونه باید
که شام و کوفه را رسوا نماید
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد