چه گویمت که چها کرد در نبرد، حسین؟
فقط خداست که داند چهکار کرد حسین
به روزگار سیاهی که شب حصار نداشت
جهان جزیرۀ سبزی در اختیار نداشت
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود
زن، رشک حور بود و تمنّای خود نداشت
چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت