او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟