از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است