ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
ای یکهسوار شرف، ای مردتر از مرد!
بالایی من! روح تو در خاک چه میکرد؟
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم