ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
ای یکهسوار شرف، ای مردتر از مرد!
بالایی من! روح تو در خاک چه میکرد؟
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند