کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
آزادگی ز منّت احسان رمیدن است
قطع امید، دست طلب را بریدن است
پیری رسید و مستی طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمّل رطل گران گذشت