ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست
آزادگی ز منّت احسان رمیدن است
قطع امید، دست طلب را بریدن است
پیری رسید و مستی طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمّل رطل گران گذشت