سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
چقدر این روزهای سرد سخت است
و پیدا کردن همدرد سخت است
سپیداران نشانی سرخ دارند
همیشه آرمانی سرخ دارند
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
آزادگی ز منّت احسان رمیدن است
قطع امید، دست طلب را بریدن است
پیری رسید و مستی طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمّل رطل گران گذشت