زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
آبی برای رفع عطش، در گلو نریخت
جان داد تشنهکام و به خاک آبرو نریخت
آزادگی ز منّت احسان رمیدن است
قطع امید، دست طلب را بریدن است
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند
پیری رسید و مستی طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمّل رطل گران گذشت