میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
آنجا كه حرف توست دگر حرف من كجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن كجاست؟
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی