او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
آنجا كه حرف توست دگر حرف من كجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن كجاست؟
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟