او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
لحظهاى در خود فنا شو تا بقا پيدا كنى
از منيّتها جدا شو تا منا پيدا كنى
اگر خواهی ای دل ببینی خدا را
نظر کن تو آیینۀ حقنما را
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟