غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
وقت وداع فصل بهاران بگو حسین
در لحظههای بارش باران بگو حسین
شَمَمتُ ریحَکَ مِن مرقدِک، فَجَنَّ مشامی
به کاظمین رسیدم برای عرض سلامی
دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد