امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
با بال و پری پر از کبوتر برگشت
هم بالِ پرندههای دیگر برگشت
آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست