کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز