ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام