تا گلو گریه کند، بُغض فراهم شده است
چشمها بس که مُطَهَّر شده، زمزم شده است
ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم