ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم