چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست