موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
احساس از هفت آسمان میبارد، احساس
بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از ابوا به روی خلق، باب دیگری...