ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی