بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشتهای که جان دو عالم فدای تو
مرد خرمافروش در زندان، راوی سرنوشت مختار است
حرفهایی شنیدنی دارد، سخنانش کلید اسرار است
ماه صفر رسید و افق رنگ دیگر است
عالم سیاهپوش به سوگ سه سرور است
طبع و سخن و لوح و قلم گشته گهربار
در مدح گل باغ علی، میثم تمار
دست خدا پردۀ شب را شکافت
صبح شد و نور خداوند تافت
چون نخل، در ایستادگی، خفتن توست
دل مشتری شیوۀ دُرّ سفتن توست
ای علوی ذات و خدایی صفات
صدرنشین همه کائنات