بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشتهای که جان دو عالم فدای تو
او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
ماه صفر رسید و افق رنگ دیگر است
عالم سیاهپوش به سوگ سه سرور است
دست خدا پردۀ شب را شکافت
صبح شد و نور خداوند تافت
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟
ای علوی ذات و خدایی صفات
صدرنشین همه کائنات