ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده