شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد