شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر