عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را