میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
ای آینهدار پنج معصوم!
در بحر عفاف، دُرّ مکتوم
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
یکی اینسان، یکی اینگونه باید
که شام و کوفه را رسوا نماید
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی