کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
پیراهن سپید ستاره سیاه بود
تابوت شب روان و بر آن نعش ماه بود
پشت غزل شکست و قلم شد عصای او
هر جا که رفت، رفت قلم پا به پای او...
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
سر تا به قدم آینۀ حسن خدایی
کارش ز همه خلق جهان عقدهگشایی
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا