ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
این کیست به شوق یک نگاه آمده است
در خلوت شب به بزم آه آمده است
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز